عمر كوتاه بانوي بزرگ دخت گرامي پيامبر اسلام (ص) سه مرحله متمايز داشت كه بخش نخست آن به دوران مكه بازميگردد.
به ادامه مطلب برويد
مجله هلو www.holoo1.ir
محمد مسجد جامعي در وبلاگ خود با درج مطلبي به مناسبت سالروز تولد حضرت فاطمه ( س ) به بررسي سه مرحله از زندگي پربار اين بانوي ارجمند پرداخته است.
[سه مرحله از عمر كوتاه يك بانوي بزرگ]
در اين مطلب آمده است : عمر كوتاه بانوي بزرگ دخت گرامي پيامبر اسلام (ص) سه مرحله متمايز داشت كه بخش نخست آن به دوران مكه بازميگردد.
بخش دوم آن به دوران مدينه تا رحلت پيامبر و بخش سوم به حوادث پس از رحلت تا شهادت حضرتش. اين سه مرحله عليرغم مشتركاتشان، خصوصيات متفاوتي دارند.
بخش نخست به كودكي ايشان مربوط ميگردد و مخصوصا نقشي كه پس از درگذشت مادر ايفا ميكند. بخش دوم عمدتا به همسرداري و تربيت فرزند راجع ميشود و بخش سوم به آگاهي دادن به جامعه، براي آنكه در گير و دار رقابتهاي قبيلهاي و گروهي و زنده شدن ميراث جاهلي، راه راست و عقيده درست گم نشود.
در اينجا به مناسبت سالروز تولد حضرتش به بيان نكاتي چند در توضيح بخش نخست ميپردازيم.
1- معروف چنين است كه فاطمه زهرا (س) در سال پنجم از بعثت ديده به جهان گشود. اگرچه روايتهاي ديگري هم وجود دارد. كه سال تولد را كمي قبلتر ميداند. اما با توجه به مجموع اقوال و قرائن ميتوان نتيجه گرفت كه به هر حال تولد ايشان پس از بعثت بوده است.
تا قبل از بعثت، پيامبر زندگاني آرامي داشت. مورد تكريم و احترام همگان بود. اين به دليل اصالت و معروفيت خانوادگي و قبيلهاي و نيز رفتار شايسته و همراه با متانت و امانت حضرتش بود. او نواده عبدالمطلب بزرگ بزرگان مكه بود كه پس از ماجراي حمله ابرهه، شأن و مقامي بيبديل يافت.
همگان كياستش را به رسميت شناخته و به رياستش گردن نهاده بودند. مضافاً كه كمالات شخصي و ابتكارات ديگري كه پيامبر از خود نشان داده بود، موقعيت حضرتش را تثبيت ميكرد كه مهمترينش نصب مجدد حجر الاسود پس از جابجايي آن بود. اين ابتكار مانع از بروز حوادثي خونين گرديد كه مي توانست تمامي مكه و بلكه كل جزيره العرب را به آشوب كشاند.
اما پس ازآغاز بعثت،داستان دگرگون شد. پيامبر مردم را به اسلام فرا ميخواند و از آنها ميخواست اعتقادات و آداب و رسوم و روابط جاهلي را به كنار نهند. مكيان اين را نميپذيرند و در برابرش ميايستادند. مقاومت در برابر پيامبر هر روز بيشتر و سختتر ميشد.
مشكل دو وجه داشت. وجه اول آن به بزرگان مكه و سران قريش راجع ميشد. اينان نه تنها نخبگان شهر مكه كه كم و بيش رهبران تمامي ساكنان جزيرة العرب بودند. اعراب اين سرزمين رياست معنوي و دنيوي آنان را پذيرفته بودند و اين بدان معني بود كه آنها پاسدار مجموع ميراث اجتماعي و فرهنگي و اعتقادي مردم خويش هستند و دين جديد در تقابل با اين ميراث بود و طبيعي بود كه عليه آن به پا خيزند با وسائل و اقدامات مختلف مانع از گسترش و نفوذش شوند.
وجه دوم آن به توده مردم بازميگشت. آنان با چنين آداب و رسوم و فرهنگ و معتقداتي خو گرفته بودند و عليرغم سختيها و مشكلات فراوان اين ميراث شوم و بازدارنده، بدان عادت كرده بودند. اساساً ساختارهاي شخصيتي و اجتماعي آنان بر اين اساس شكل گرفته و باليده بود. آن را دوست داشتند و بلكه بدان تعصب ميورزيدند.
2- تركيب اين دو واقعيت، مهمترين مانع بود و پيامبر و مسلمانان نخستين را با وضعيتي طاقتفرسا مواجه ساخت. آيات سور مكي نشان دهنده اين وضيعت به واقع دشوار است و اينكه نخبگان مكه چگونه ضد تبليغ خود را آغاز كردند و از كدامين عناصر موجود در فرهنگ جاهلي كمك گرفتند.
احتمالاً مهمترين نقش عنصر 'سحر' بود و اينكه پيامبر را ساحر ميناميدند و مردم را از اينكه تحت تأثير سخنان به تعبير آنها 'سحرآميز'ش قرار گيرند، ميترسانيدند. اگر چه عناصر ديگري هم وجود داشت كه بهتر است از ذكرش در گذريم. مقاومت پيامبر در قبال اين هجمههاي تبليغاتي و رواني و نيز آزار و اذيت جسمي و روحي بر شدت مخالفت مخالفان ميافزود.
آنچه به پيامبر مصونيت جاني ميبخشيد، موقعيت بنيهاشم بود كه از مهمترين قبائل قريش بودند. بني هاشم حتي قبل از تولد عبدالمطلب از شأن و احترام خاصي برخوردار بود. اين اعتبار پس از رياست عبدالمطلب افزايش يافت. پس از ايشان رياست خاندان به ابوطالب رسيد كه يكي از ده پسر عبدالمطلب بود.
شرايط در مجموع به گونهاي درآمده بود كه نفوذ ابوطالب به مراتب كمتر از پدرش بود و در اين ميان عامل مالي اهميت داشت. آنچنان زندگي بر جناب ابوطالب تنگ شد كه توان اداره خانواده خويش را نداشت و لذا فرزندش عقيل را به عباس سپرد و فرزند ديگرش علي (ع) را به پيامبر و اين جريان به سالها قبل از بعثت باز مي گشت.
اما علي رغم اين همه، او كماكان بزرگ خاندان بني هاشم بود. خانداني كه از مهمترينها در ميان قريشيان بود. قريش قبيله بزرگي اعراب رياست مادي و معنوياش را پذيرفته بودند.
به احتمال فراوان اگر پيامبر از اين خاندان نبود در همان سالهاي نخست به قتل ميرسيد. حاكميت قانون 'ثار' و خون خواهي آنچنانكه در بين اعراب وجود داشت - و هنوز هم وجود دارد - و تعلق به بنيهاشم مصونيتي را كه ذكرش گذشت موجب شد. لذا مخالفان از هيچ اقدامي به جز كشتن حضرت، فروگذار نميكردند. اين نوع اقدامات مشكلي ايجاد نميكرد.
چنانكه گفتيم فشار قريشيان با افزايش پيروان افزايش يافت. لذا عدهاي مجبور به مهاجرت شدند. مهاجرت به خارج از منطقه عربي. چرا كه تمامي اعراب عليه آنان بسيج شده بودند و يا آنكه امكان داشت بسيج شوند. آنها به حبشه رفتند تا از گزند معاندان به دور باشند.
اين ابتكار مكيان را به اين نتيجه رساند كه بهتر است تمامي خاندان بني هاشم تحت محاصره اقتصادي و اجتماعي قرار گيرند. پيامبر از آنان بود و موقعيت اين خاندان بود كه مصونيت حضرتش را تأمين ميكرد. در نهايت تصميم گرفتند كه تمامي خاندان را مورد محاصره قرار دهند. اعم از آنكه مسلمان شده باشند و يا نشده باشند.
اين محاصره سه سال به طول انجاميد. از سال هفتم تا دهم بعثت. و مجموع خاندان بني هاشم زندگاني بسيار سختي را سپري كرد. به ويژه در مورد مواد غذايي. هدف آن بود كه پيامبر را به زانو درآورند و بهترين راه آن بود كه بني هاشم را در مقابل حضرتش قرار دهند و مناسبترين وسيله تحريم اقتصادي و غذايي بود.
در مناسبتي ديگر ميبايد به داستان اين تحريم و پايداري و فداكاري خاندان بنيهاشم پرداخته شود. اما نتيجه تضييقات و سخت گيري ها اين شد كه دو پشتيبان بزرگ پيامبر، حضرات ابوطالب و خديجه در آخرين سال تحريم در فاصلهاي كوتاه زندگاني را بدرود گفتند و پيامبر آن سال را 'سال سوگ' ناميد. به احتمال فراوان اين جريان ناشي از ضعف مفرطي بود كه اين دو شخصيت سالخورده را به سختي رنجور و كم توان ساخته بود.
3- مدتي پس از درگذشت اين دو يار عزيز و فداكار محاصره اقتصادي و اجتماعي پايان يافت. و بني هاشم «شعب ابوطالب» را كه به مدت سه سال در آن عملاً زنداني بودند، ترك گفتند. مطمئناً اين حوادث و نيز فوت مادر و عموي پدر، دخت كوچك پيامبر را به شدت آزرده ساخته است اين جرياني طبيعي است. از آن پس اين فاطمه است كه به پدر آرامش ميبخشد. و در چارچوب موقعيت زنانه خويش از او حمايت ميكند و از آن پس به 'مادر پدرش' تبديل ميشود. عبارتي كه پيامبر بارها بيان فرمود.
سال دهم تا سيزدهم بعثت به واقع سالهاي طاقت فرسايي است. اقدامات ايذايي قريشيان و به تبع آنان مكيان و ديگر اعراب به اوج خود ميرسد. در حالي كه پشتيبان بزرگ، جناب ابوطالب و تنها همسر ايثارگر پيامبر رخ در نقاب خاك كشيده بودند. يادگار ابوطالب، علي جوان است و يادگار خديجه، فاطمه. عملا اين دو هستند كه موجب آرامش خاطر پيامبر ميشوند.
روزي پيامبر در مسجد الحرام در حال سجده بود. به تحريك و دستور برخي از بزرگان قريش كه در مسجد حضور داشتند يكي از غلامان شكمبه شتري را كه ذبح شده بود بر سر حضرت مياندازند. وضعيت به گونهاي در مي آيد كه ابوجهل در حاليكه نشسته بود از شدت خنده از پهلو بر روي زمين قرار ميگيرد. اما كسي نبود و شايد جرات نداشت كه شكمبه را بردارد. تا آنكه فاطمه زهرا به مسجد ميآيد و چنين ميكند.
اطلاعات فراواني در مورد وضعيت داخلي و زندگي خانوادگي پيامبر پس از خروج از شعب ابوطالب در دسترس نيست. اما با توجه به شرائط آن ايام ميتوان گفت كه دخت گرامي حضرتش مهمترين عامل تسلّاي پدر در درون خانه بوده است و شايد به همين علت بود كه پيامبر او را 'مادر پدر' ناميد و حداقل اين است كه اين جريان بخشي از علت بيان چنين وصفي بوده است
گرداوري: مجله هلو www.holoo1.ir
منبع: ايرنا