loading...

مجله اينترنتي هلو

بازدید : 231

داستان يک روز زندگي

اگر شما فقط يک روز مهلت زندگي کردن را داشتيد چه مي کرديد؟

داستان کسي که فقط يک روز مهلت زندگي کردن داشت

به ادامه مطلب برويد

شما فقط يک روز مي توانيد زندگي کنيد

دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد
 
به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن"

لا به لای هق هقش گفت: ' اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ...'

فقط يک روز مهلت زندگي داريد
خدا گفت: 'آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد'، آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: 'حالا برو و يک روز زندگی كن'

او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: 'وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم'

آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند ....


او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما....
اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.

 او در همان يك روز زندگی كرد
فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: ' امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست! '
 
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است.

امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟

 

داستان هاي زيبا مجله اينترنتي هلو

 

 

 


منبع: بيتوته  beytoote.com

مجله اینترنتی هلو جمعه 23 مهر 1395 زمان : 9:46 نظرات (0)
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
کد امنیتی رفرش

درباره ما
ما در مجله اينترنتي هلو با جديدترين مطالب درباره پزشکي،زناشويي،آشپزي،بارداري،کودک،تعبير خواب،مدل لباس،بيوگرافي افراد مشهور و .... در خدمت شما عزيزان هستيم
اطلاعات کاربری
داستان واقعي رابطه نامشروع با پسر شهرستاني

داستان واقعي رابطه نامشروع با پسر شهرستاني

کامران سرانجام توانست من را فریب دهد، زیرا او با اصرارتمام توانست یک روز به دور از چشم مادرم به خانه ما آمده و با من ارتباط برقرار کرده و  . .

ادامه مطلب اينجا را کليک کنيد

لذت جنسي در دوران بيماري هاي مزمن

لذت جنسي در دوران بيماري هاي مزمن

افرادي که دچار بيماري هاي مزمن هستند چگونه از رابطه جنسي خود لذت ببرند؟

ادامه مطلب اينجا را کليک کنيد

تجاوز به دختر دانش آموز توسط يک فوتباليست

تجاوز به دختر دانش آموز توسط يک فوتباليست

آقاي فوتباليست که دختر دانش آموز تجاوز کرده بود و باعث باردار شدن اين دختر شده بود

ادامه مطلب اينجا را کليک کنيد

آمار سایت
  • کل مطالب : 12266
  • کل نظرات : 148
  • افراد آنلاین : 274
  • تعداد اعضا : 97
  • آی پی امروز : 427
  • آی پی دیروز : 105
  • بازدید امروز : 4,264
  • باردید دیروز : 343
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8,128
  • بازدید ماه : 8,128
  • بازدید سال : 67,388
  • بازدید کلی : 3,928,769
  • کدهای اختصاصی